امشب عاطی با حرفاش خیلی آرومم کرد..... آخه رفتم حیاط و دوباره بغضم گرفت......

عاطی : بچه ها هفته پیش این موقع....یادش بخیر.....
.....92.3.18..23:22
..... : من به لحظه ای فک میکنم که کامیون میاد جلو درمونو ما هم کارتون های دربسته و اثاثمونو میذاریم توش......خداااااااا....
.....23:41
عاطی: راستی چرا دارید......؟ یه دفعه چی شد؟....23:43
..... : میتونیم بازم بمونیم......فقط به خاطره بابا....23:44
عاطی: آهان حتما مصلحت این بوده خواهرم غصه نخور....
..92.3.18....23:46
..... : یعنی 2 ماه دیگه من کجام؟؟؟؟ نمیخوام اون .......لعنتی رو.....
.....23:47
عاطی : ناشکری نکن....ایشالا یه جای خوب هستی، ماهم که پیشتیم غصه نخور..
..23:48
.... : این خونه و خاطراتی که توش دارم دیوونم میکنه، دیگه هیچوقت برنمیگرده، چه زود گذشت..
..23:49
عاطی : زینب زندگی همینه همش خاطرس اگه بخوای به همش اینطوری فک کنی دیوونه میشی، کی میدونه فردا چی میشه، شما هم که باید برمیگشتید...به آینده......فکر کن که......براشون بهتره....23:53
..... : من فقط یه سال دیگه میخواستم.......، نذر......گفته بودم.......تا ادا کردنش تموم شد همه تصمیم ها عوض شد..
...وگرنه دائم العمر که نمیخواستم...
.23:56
عاطی : چه فرقی داشت یه سال دیگه که بدتر بود خاطراتت بیشتر میشد دل کندن سختر...00:00
..... : نمیدونم ، بازم هرچی مصلحت باشه، ولی کلا چند روزه رو مود بغضم، باورم نمیشد این مدلی شم، همه به حرفام میخندن..
...92.3.19.....00:02
عاطی : من درکت میکنم حق داری ولی چاره ای نیست باید این شرایطو بپذیری...00:04
.... :عادت! مسخره ترین چیز! به مسخره ترین چیزها عادت میکنی و بعد دوباره شرایط رو به حالت اولش برمیگردونه...
.....خوشبختانه خدا به فکر بوده.....00:06
عاطی : زندگی همینه دیگه....
باهات موافقم ولی باید ساخت با این عادت لعنتی...00:09
.... : 4 شنبه که اومدین واسه إگزم دیر برید ، بیاید خونه ما ، بعدم بریم پارک شهرک عکس بگیریم، آخرین روزه شاید دیگه باهم نباشیم..
...92.3.19...00:12
عاطی : چرت نگو ما ترم بعد هم هستیم.....من که...... شیدام که نمیتونه تنها بره.........92.3.19....00:14
..... : خب 3 ماه که باهم نیستیم، لااقل آخرین روز بترکونیم، ترم بعدم که خونه نداریم، تو یونی باید برقصیم..
..00:16
عاطی : باشه میایم....00:18
نظرات شما عزیزان: